۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه
درسگفتارها
درسگفتار : «شرایط حصول علم در ایران»
درس گفتاری در باب شرایط امکان یا امتناع علوم در ایران
دكتر علي محمد مرادی
توضیح آکادمی موازی: درسگفتار «شرایط حصول علم در ایران» در دورهی پیشروی آکادمی موازی در روزهای شنبه توسط دکتر علی محمد مرادی اراه خواهد شد. آنچه در پی میآید طرح کلی این درسگفتار است.
درس گفتار می کوشد شرایط امتناع علوم در ایران را ترسیم کند تا بتواند شرایط امکان آنرا فراهم آورد. از این رو نخست به ساختار علم در گذشتة ایران می پردازد و شکل گیری علم و ساختارهای آنرا در طبقه بندی و دسته بندی علوم و نهادهای علمی تشریح می کند و سپس به دوران جدید ایران می پردازد و رویاروئی با مسائل جدید را مي كاود. در اينجا ناگزیر به شکل گیری متافیزیک علم بر بنیاد سوژه و سپس به انتقاد هائی که به آن شده است پرداخته و وضیعت علم در ایران را با این سنجیدار بررسی می کنيم . آنگاه به تحول منطق و اسلوب پرداخته و تحولات منطق و اسلوب در ایران ذکر می شود. با این درک به مسئله زبان فارسی مي پردازيم و از مشکلاتی سخن خواهيم گفت که زبان فارسی از حيث کمبود فعل های ساده و حضور استعاره و ریتم در موسیقی با آن روبرو است - كه امکان شکل گیری مفهوم را مشکل کرده است . علاوه بر این، بی توجهی به فرم در نوشتن که یکی دیگر از چالشهایي است که حصول علم با آن روبرو است ، ضمن بیان کوتاهی از اهمیت و تاریخ فرم نوشتن در غرب به موضوع فرم در زبان فارسی پرداخته می شود. با این زمینه وضیعت ایران امروز و آرایش نیروهای ایران را که مدعی علم هستند - روحانیون و روشنفکران و دانشگاهیان- و «امر واقع»ي که هر کدام از آنها با آن روبرو هستند، تحلیل مي كنيم و به اين موضوع مي پردازيم كه این سه گروه چگونه می توانند، ضمن حفظ کثرت، در امر سامان یابی و انسجام اجتماعی در ایران و جهان وحدت داشته باشند، و با وجود مبانی متفاوت ميان شان گفتگو صورت گیرد .
- جلسه اول – وضیعت علوم در ایران امروز و بیان مسئله
- جلسه دوم – وضیعت علوم در گذشته ایران – از فارابی تا میر فندرسکی
- جلسه سوم – علوم در دوران جدید و شگل گیری متافیزیک علوم بر پایه سوژه
- جاسه چهارم – تاریخچه سوژه و سنجش آن و شکل گیری جاهستی - Dasein
- جلسه پنجم – بررسی وضیعت سوژه در ایران
- جلسه ششم – منطق و اسلوب و تحولات آن در غرب
- جلسه هفتم – منطق و اسلوب در ایران
- جلسه هشتم – شکل گیری زبان فارسی جدید و چالش و ضرورت ترجمه
- جلسه نهم – مسئله فرم در نوشتن – مقاله ، جستار ، پاره فکر ، گزینه نویس
- جلسه دهم – امر واقع و فراروندگی از امر واقع در پیش روی سه گروه مدعی علم: دانشگاهیان، روحانیون و روشنفکران
- جلسه یازدهم – پرسش از شرایط امکان یا امتناع علم در ایران: پرسش از شرایط شکل گیری فلسفه در ایران است و نيز پرسش از اينكه فلسفه در ایران چیست و چگونه احیا می شود
- جلسه دوازدهم – جمع بندی و چشم اندازهای آتی
درسگفتارها
درسگفتار : «سويههای سياسی ادبيات معاصر»
توضیح آکادمی موازی: درسگفتار «سويههاي سياسي ادبيات معاصر» در دورهی پیشروی آکادمی موازی در روزهای یکشنبه و توسط آقای ابوذر کریمی ارائه خواهد شد. آنچه در پی میآید طرح کلی این درسگفتار است.
جلسهی یكم: ناسیونالیم و ادبیات معاصر
- ـ شكلگیری دولت ـ ملت مدون در عصر رضاشاه و ایدئولوژی ناسیونالیسم
- ـ ناسیونالیسم در حكم لیبرالیسم مبدّل
- ـ پژوهشهای ادبیات كهن فارسی
- ـ گرایش به تاریخ كهن ایران
- ـ ادبیات محافظهكار ناسیونالیستی و فرهنگستان زبان فارسی (عصر رضاشاه)
- ـ مروری بر كارنامه و اندیشههای: محمدعلی جمالزاده، مجتبی مینوی، سیدحسین تقیزاده، احمد كسروی، علیاكبر دهخدا و...
جلسهی دوم: سوسیالیسم و ادبیات معاصر
- ـ اجتماعیشدن ادبیات در عصر مشروطه
- ـ دههی 1320 و غلبهی سوسیالیسم در ادبیات
- ـ چپگرایی ادبی ایران: مختصّات و نقدها
- ـ تأثیر چپگرایی بر شعر: نیما و شاملو
- ـ تأثیر چپگرایی بر داستان: تلاقی رئالیسم و رمانتیسم (بزرگ علوی، جلال آلاحمد و غلامحسین ساعدی)
جلسهی سوم: تحول زبان بر بستر تحول اجتماعی ـ سیاسی (با نگاهی به جریانهای مطرود)
- ـ تحول سوژهی اندیشندهی روایت داستان: عباسمیرزا،بوف كور هدایت، ملكوت بهرام صادقی،سنگی بر گوری آلاحمد
- ـ سوژهی اندیشندهی روایت در شعر: شعر دیگر
- ـ تحول سوژهی اندیشنده در نمایشنامه: عباس نعلبندیان
نقد کتاب
نگاهی به آرای ارنستو لاكلائو دربارهی پوپولیسم: ... و ناگهان مردم
حسام سلامت
توضیح آکادمی موازی : در دورهی پیشروی آکادمی موازی، شاهد قالب جدیدی با عنوان «نقد کتاب» خواهیم بود و نخستین جلسهی نقد کتاب به «در ستایش پوپولیسم» که مشتمل بر چالشی بین لاکلائو و ژیژک در باب پوپولیسم میباشد، اختصاص یافته است. مقالهای که در پی میآید، به بررسی رویکرد لاکلائو به پوپولیسم پرداخته و مطالعهی آن به عنوان مقدمهای بر نقد کتاب مذکور، خالی از فایده نیست.
چه میشود اگر یك مفهوم را بهگونهای بازتعریف كنیم كه بسیاری از مواردی كه پیشتر ذیل آن قرار نمیگرفتند به مصداق آن بدل شوند؟ لاكلائو برای توجیه كاری كه با پوپولیسم كرده است پای فروید را وسط میكشد: «فروید با نشان دادن تكانههای «منحرف»ی كه در شكلگیری علایم بیماران روانرنجور نقش دارند بهطور چشمگیری تعداد افرادی را كه میتوانند منحرف محسوب شوند افزایش داده است.» خود لاكلائو نیز دقیقاً همین كار را با مفهوم پوپولیسم میكند. تعریف وی از این مفهوم بهگونهای است كه بسیاری از جنبشها، ایدئولوژیها و كنشهای سیاسی شایستهی نام پوپولیسم میشوند. بنابراین میبایست به مخاطبان متحیری كه احتمالاً از مواضع جانبدارانهی لاكلائو پیرامون پوپولیسم جا میخورند پیشاپیش حق داد. پوپولیسمی كه ما میشناسیم (یا دستكم تا پیش از این میشناختیم) همواره به عوامفریبی و مردمانگیزی و تودهگرایی مربوط میشده و بههیچوجه درخور تمجید و ستایش نبوده است. البته آنچه لاكلائو به پوپولیسم نسبت میدهد نیز به ستایش آن راه نمیبرد، چرا كه پوپولیسم برای وی چیزی بیش از یك پیكربندی تاریخی كه میتواند اشكال و محتواهای متفاوتی به خود بگیرد، نیست. علیه بسیاری از پوپولیسمها میباید ایستاد- احتمالاً به اتكای یك پوپولیسم دیگر- و به برخی از پوپولیسمها میباید ملحق شد.
با وجود این، شكی نیست كه برای فهم دلالتی كه «پوپولیسم» نزد لاكلائو دارد میباید مفروضات و عادات زبانشناختیمان را كنار بگذاریم و خود را مهیای مواجهه با توصیفی سراپا بدیع و نوظهور از مفهوم پوپولیسم كنیم.
منطق صوری پوپولیسم
وقتی لاكلائو از پوپولیسم حرف میزند بهواقع دارد از چهچیزی حرف میزند؟ لاكلائو تا پیش از آخرین دستاورد فكریاش كه كتاب عقل پوپولیستی (2005) است و مبنای مناقشات پُرتنش «در ستایش پوپولیسم» را تشكیل میدهد، همهی مفاهیمی كه در این كتاب به یكدیگر متصل میشوند و به همدیگر ارجاع میدهند را در كارهای قبلترش پرورانده بود. عقل پوپولیستی بهواقع، خود، مفصلبندی دقیقی است از مفاهیم پیشتر اندیشیدهای كه هر یك بهتنهایی بارها در دیگر كارهای لاكلائو شرح و بسط یافتهاند و اینك به یك تمامیت نظری، به یك گفتمان، بدل شدهاند. تعریفی كه لاكلائو از پوپولیسم به دست میدهد سراسر فرمالیستی است: وی میكوشد از حیث روششناختی در سطح صوری باقی بماند، یعنی همهی مؤلفهها و عملكردهایی كه برای نشاندادن منطق پوپولیسم بدانها نیاز دارد را، بدون ارجاع به محتواهای تاریخی ـ تجربیشان، گردهمآورد. لاكلائو در پی ترسیم شرایط امكان پوپولیسم است و میكوشد نشان دهد اگر بنا باشد یك جنبش پوپولیستی شكل بگیرد چه اتّفاقاتی میباید بیافتد و چه مؤلفههایی میباید حاضر باشند و میان این مؤلفهها چه نسبتی میباید برقرار شود. فرمالیسم یا جنبهی صوری تعریف وی در واقع تلاشی است به هدف اینكه محتواهای تاریخی یا درونمایههای حادث عناصر برسازندهی این یا آن شكل از پوپولیسم هر چه كه بودند، هیچ خللی در تعریف ایجاد نشود و تعریف بتواند حداكثر با پارهای توضیحات و تفاسیر تكمیلی آنها را در سامانهی مفهومی خود ادغام كند و توضیحشان دهد. پوپولیسم برای لاكلائو چیزی نیست مگر تولید/مداخلهی «مردم» در مقام سوژهی سیاسی، ساختهشدن یك ارادهی جمعی كه محصول مفصلبندی حادث و تاریخی مطالبات متفاوتی است كه به واسطهی یك امر مشترك منفی- عنصری كه در تقابل با همهی این مطالبات قرار گرفتهاست- به یكدیگر گره خوردهاند و به خلق یك عاملیت سیاسی فراگیر انجامیدهاند. پوپولیسم درواقع محصول شیوهی خاصی از مفصلبندی یا همارزسازی مطالبات اجتماعی است ـ فارغ از اینكه این مطالبات چه هستند. بنابراین پوپولیسم مقولهای انتولوژیك است و نه انتیك: هیچچیز پیشاپیش پوپولیستی نیست، پوپولیسم یا هویت/سوژهی پوپولار برآیند نوعی نسبتیابی است كه ماهیت مؤلفههایی كه با یكدیگر در نسبت قرار میگیرند را دگرگون میكند، آنها را كنار هم میگذارد و تمامیت نوظهوری میسازد كه هستاری است متفاوت از تجمیع مؤلفههای تشكیلدهندهاش (اصلی وجود دارد كه میگوید كل چیزی بیش از مجموع اجزای آن است). به بیان دیگر، هویت پوپولیستی یك جنبش محصول شیوهی خاصی از مفصلبندی اجزا و عناصر برسازندهی آن است، تا پیش از این، پوپولیسمی در كار نیست. روشن شدن معنای این عبارات مستلزم آن است كه چند قدمی به عقب برگردیم. لاكلائو تعریف پوپولیسم را با پیشكشیدن مفهوم «مطالبه» آغاز میكند. مطالبه (demand) بار معنایی دوپهلویی دارد كه اتفاقاً لاكلائو تحلیل خود را به اتكای همین دوپهلویی یا ابهام پیش میبرد. مطالبه هم به معنای درخواستكردن و تقاضاكردن (request) است و هم به معنای ادعا كردن و مصرانهخواستن (claim). در حالت اوّل، سوژهی مطالبه چیزی را از یك مرجع فرادست بیرونی تقاضا میكند و آن را با حداقل تنش به دست میآورد. در حالت دوم، مطالبهی سوژه بیپاسخ میماند، رد میشود یا به تعویق میافتد. در چنین شرایطی مطالبه از حالت تقاضا كردن خارج میشود و به ادعا/دادخواستی پیگیرانه بر سر موضوع مطالبه تبدیل میشود و صورتی مبارزاتی و ستیزهجویانه به خود میگیرد. لاكلائو مطالبهای را كه با كمترین درگیری برآورده میشود و بهطور مستقل و منفك از دیگر مطالبات توسط دم و دستگاههای اجرایی منحل میشود مطالبهی دموكراتیك مینامد. منطق حاكم بر مطالبات دموكراتیك منطق تفاوت است: مطالبات اجتماعی هیچ ربطی به هم پیدا نمیكنند و هر یك به تنهایی، در جزئیت متفاوت خاص خودش، پاسخ داده میشود. این همان منطق حاكم بر جوامع نهادیشده است: نهادها، هریك بهنوبهی خود، مطالبات اجتماعی را اداره میكنند و توسط مكانیسمهای بوروكراتیكی كه پیشاپیش آمادهی ساماندهی و مدیریت آنها شدهاند، در «سیستم» جذب و ادغام میكنند. امّا چه میشود اگر مطالبهی سوژه ارضا نشود، و چه میشود اگر گسترهی چشمگیری از مطالبات اجتماعی به هر دلیلی بیپاسخ بمانند؟ برای لاكلائو این همان پیششرط ساختهشدن پوپولیسم است، همان چیزی كه «میتواند» در گام بعد به تشكیل زنجیرهی همارزی منجر شود: اگر جدایی مطالبات جزئی سوژههای اجتماعی متفاوت از خلال همارزسازی آن مطالبات از میان برود و میان سوژههای مطالبه نوعی همبستگی یا اتّصال (موقتی) ایجاد شود، میتوان از برآمد چیزی چون یك عاملیت پوپولیستی یا سوژهی پوپولار سخن گفت. حاكمشدن منطق همارزی بر مطالبات اجتماعی مستلزم آن است كه مرز/شكافی آنتاگونیستی، همزمان، جامعه را از درون به دو اردوگاه متخاصم تقسیم كند. این مرز آنتاگونیستی در واقع «ما» را از «آنها» جدا میكند. اردوگاه «ما»، اردوگاه «مردم»، همان سویهای است كه سوژههای مطالبهگری را كه جملگی ناكام ماندهاند یا سركوب شدهاند در خود جا داده است، سوژههایی كه اینك به یك هویت سیاسی نوظهور، هویتی كه تماماً محصول مفصلبندی تاریخی مطالبات است به «مردم» تبدیل شدهاند. امّا آنچه موجب تفوق منطق همارزی بر منطق تفاوت میشود و سوژههای ناهمگن را كنار هم جمع میكند و بدانها قسمی وحدت نسبی میبخشد نه وجود یك امر مشترك مثبت و ایجابی- خصلتی كه همه از آن برخوردارند یا چیزی كه همه در خواستن آن سهیماند- كه یك منفیت محض است: مفصلبندی مطالبات و گردهمایی آنها تنها به واسطهی این ممكن میشود كه همهی آنها از جانب مرجع مطالبه ـ همان جایگاهی كه مطالبه خطاب بدان، روبهسوی آن، مطرح میشود ـ پس زده شدهاند یا در معرض ستم آن قرار گرفتهاند. این دشمن، این بیرون برسازنده، دقیقاً همان چیزی است كه همزمان، شكاف/مرز آنتاگونیستی و تأسیس «مردم»، هر دو، را ممكن میكند. بنابراین ما وقتی با پوپولیسم طرف هستیم كه جامعه از درون به دوگانهی دشمن/مردم تقسیم شده باشد ـ و دشمن اغلب نامهایی از این دست دارد: رژیم، سیستم، دولت، حاكم جائر، دیكتاتور و بسیاری نامهای دیگر.
اما توصیف لاكلائو از پوپولیسم در اینجا به پایان نمیرسد. پرسشی باقی میماند: همارزی چگونه خود را نشان میدهد؟ به بیان دیگر، «مردم» چگونه خود را به مثابهی یك كلیت بازمینماید؟ این درست است كه زنجیرهی همارزی یك سازوكار اجرایی است و در ساحت ماتریالیسم نیروها اتفاق میافتد امّا به باور لاكلائو این امر ضرورت بازنمایی نمادین آن در قلمرو زبان را منتفی نمیكند. ضرورت این بازنمایی حیاتیتر میشود اگر بدانیم خود این بازنمایی نیز عملكردی اجرایی و كاركردی برسازنده دارد، یعنی صرف بیان یا بازتاب یك همارزی پیشاپیش موجود نیست، به بیان روشنتر، تا این بازنمایی كه به واسطهی عملكرد یك «نام» انجام میگیرد وارد بازی نشود، زنجیرهی مطالبات متكثر نه تثبیت میشود و نه تمامیت مییابد، در قامت یك كل ظاهر نمیشود و به عرصهی بازنماییپذیری گام نمیگذارد. آنچه ناهمگونی مطالبات همارزشدهی اردوگاه «مردم» را همگن میكند و محتوای جزئی آنها را از رهگذر تمامیتبخشی و یكپارچهسازی ذیل یك نام، كمرنگ میسازد، همان چیزی است كه لاكلائو «دال تهی» مینامد. میتوان با الهام از اصطلاحات لاكانی كاركرد دال تهی را با عملكرد point de caption (نقطهی دوخت) قیاس كرد. درست همانگونه كه حركت بیپایان دلالت و لغزندگی همیشگی مدلول به زیر دال در نقاط دوخت متوقف میشوند و دال و مدلول موقتاً در این نقاط به هم گره میخورند و تثبیت میشوند، پراكندگی عناصر تشكیلدهندهی زنجیرهی همارزی نیز توسط دال تهی سروسامان میگیرد و به مثابهی یك كل منسجم، یك «مردم» یكپارچه، بازنمایی میشود. از اینرو دال تهی به مثابهی نمادی وحدتآفرین عمل میكند و به ناهمگونی عناصر زنجیره وحدتی نمادین میبخشد، بدان ژست یا فیگوری معین میدهد و هویتی مستقل برای آن دستوپا میكند. امّا این دال تهی از كجا میآید؟ لاكلائو پاسخ روشنی در چنته دارد: یكی از اجزای برسازندهی زنجیره، یكی از مطالباتی كه خود را در جبههی مردمی ثبت كرده است، علاوه بر آنكه همچنان جزئیت خاص خودش را حفظ میكند، دیگر مطالبات را هم بازنمایی/نمایندگی میكند، بهعبارت دیگر، از درون دوپاره میشود، هم یك «مصداق» جزئی و انضمامی باقی میماند و هم به یك «نامِ» ناظر بر كثرتی از مصادیقِ متفاوتِ با خود بدل میشود. بنابراین دال تهی چیزی نیست مگر یك مطالبهی جزئی درون زنجیرهی همارزی كه به چیزی بیش از خود، به نمایندهی كلیت زنجیره، ارتقا مییابد. این فرایندی كه به موجب آن یك مطالبهی جزئی به بازنمودگر/نمایندهی كل یك زنجیرهی همارزی بدل میشود، در قاموس لاكلائو نام دقیقی دارد: هژمونی. بنابراین یك جنبش پوپولیستی از رهگذر كنش گفتاری نامیدن خود، به واسطهی یك دال تهی، به خود تمامیت میبخشد و خود را به مثابهی یك هویت جمعی بازمیشناسد. (به این فكر كنید كه در ایران چگونه «رأی من كجاست؟» به مثابهی دال تهی انسجامبخشِ به كثرت سوژههای معترض عمل كرد، دستكم در مراحل اوّل شكلگیری جنبش پوپولیستی «مردم». البته دالهای تهی میتوانند جایگزین شوند. تداوم نبرد هژمونیك هیچ تضمینی باقی نمیگذارد كه یك دال تهی برای همیشه در جایگاه نمایندگی «مردم» باقی بماند. اینكه نام اینروزهای جنبش پوپولیستی ما چیست را خودتان حدس بزنید.) اجازه دهید همینجا، پیش از آنكه پیشتر برویم، به تفاوت همارزی با دیالكتیك اشاره كنیم: سوژهی جمعی ِبرآمده از زنجیرهی همارزی، هویتی نیست كه حاصل اینهمانسازی تفاوتها در یك كلیت متعالی باشد. به بیان روشنتر، تفاوتها انحلالناپذیر/دیالكتیكناپذیرند. اساس منطق همارزی مبتنی است بر 1) فاصلهزدایی از تفاوتها و اتصال آنها به یكدیگر. این اما تفاوتها را دستنخورده باقی نمیگذارد بلكه 2) آنها را از درون شكاف میدهد و دوپاره میكند: هر مطالبه در عین اینكه خودش باقی میماند و خاصبودگیاش را حفظ میكند، به دیگر مطالبات هم ارجاع میدهد و پای تمامیت زنجیره را به میان میكشد. بنابراین مطالبهای كه وارد زنجیرهی همارزی میشود به چیزی بیش از خود تبدیل میشود و به واسطهی پیوندهایش، دیگر مطالبات را هم بازنمایی میكند. با این حال نباید از یاد برد كه هرچه پیوند عناصر زنجیره مستحكمتر باشد، عناصر برسازندهی زنجیره كمتر مجال بروز افتراقی پیدا میكنند، به بیان سادهتر، اگر همارزیها تقویت شود، تفاوتها، در مقابل، رو به تحلیل میروند.
تا اینجای كار تقریباً اهم مفاهیمی را كه لاكلائو برای توصیف پوپولیسم به كار میگیرد پیش گذاشتهایم. اینك میتوانیم تعریفی سرراست از پوپولیسم، آنگونه كه لاكلائو آن را میفهمد، به دست دهیم: یك حركت پوپولیستی زمانی اتفاق میافتد كه مجموعهای از مطالبات اجتماعی برآوردهنشده به هم پیوند بخورند و در هم تنیده شوند و تفاوتشان با یكدیگر به واسطهی اشتراك سلبیشان در رودررویی خصمانه با یك دیگری به همارزی بدل شود. تفوق منطق همارزی و همبستهشدن سوژههای مطالبهگر همزمان است با آشكارسازی چهرهی دیگری/دشمن. دقیقاً همینجاست كه جامعه به دو بخش، به دو سویهی آنتاگونیستی تقسیم میشود. یعنی مرز/شكافی درونی ایجاد میشود كه «مردم» را از دیگری آن، از دشمن ـ هر نامی كه میخواهد داشته باشد ـ جدا میكند. مردم امّا با این تفاسیر مجموعهای از ناهمگونیها و تفاوتهای موقتاً همارزشده خواهد بود كه صرفاً به وساطت حضور دیگریای كه همهی آنها را تهدید میكند و خصم همهی آنها بهحساب میآید، گردهمآمدهاند. «مردم» امّا میباید خود را به مثابهی یك تمامیت بازنماید و خود را نامگذاری كند و از رهگذر آن به خود هویتی مستقل و چهرهای تشخیصپذیر ببخشد. یك یا چند دال تهی وظیفهی تمامیتبخشی نسبی به زنجیرهی همارزی را به عهده میگیرند. خیل كثیر و تنوع نامنسجم مطالبات جزئی حك و ثبت شده در زنجیرهی همارزی به واسطهی عملكرد این دال(های) تهی و دقیقاً در خود این دال(های) تهی (موقتاً) كلیت مییابند و همچون یك پیكر واحد بازنمایی میشوند. پوپولیسم تا زمانی وجود دارد كه مرز آنتاگونیستی جداسازندهی «ما» و «آنها» پابرجا بماند و «مردم» همچنان در میدان سیاست حضور داشته باشد. كاملاً پیداست كه آنچه لاكلائو «مردم» مینامد یك هویت ـ پیشاپیش ـ موجود (امری انتیك) نیست، «مردم» در متن یك نبرد سیاسی ساخته میشود، و از دل مفصلبندی عناصر پراكندهای بیرون میآید كه محتوای انتیكشان ربطی منطقی یا ضروری به ثبتشان در زنجیرهی همارزی و الحاق به جبههی «مردم» ندارد (و این همان معنای ماهیت سراپا انتولوژیك «مردم» است). از اینرو وقتی از «مردم»(people) حرف میزنیم از جمعیت(population)، به مثابهی مجموع ساكنان شمارشپذیر یك قلمرو سرزمینی، حرف نمیزنیم و این یعنی «مردم» نه معادل همگان، به مثابهی یك هستار طبیعی، كه برساختهی اتصال بخشهایی از جمعیت است كه نفی شدهاند و به حساب نیامدهاند. این محرومان در یك لحظهی مشخص تاریخی، همان لحظهی مطلقاً سیاسی مداخلهی هژمونیك، به تجسم كل یا عینیتیابی همگان بدل میشوند و خود را به جایگاه حقیقت «این» دقیقهی تاریخی ارتقا میدهند. پیداست كه لاكلائو نیز همچون آگامبن و رانسیر تحلیل خود را به اتكای دوپهلویی دلالتهای «مردم» پیش میبرد. در زبانهای اروپایی مدرن و در ریشههای لاتینی آن مردم هم بر كل شهروندان و همهی آحاد و نفوس، به مثابهی یك تمامیت سیاسی متحد، دلالت دارد و هم بر فرودستان، ستمدیدگان و حذفشدگانی كه از پیكر یكپارچهی مردم طرد شدهاند(جالب اینجاست كه طنین این دلالت دوگانه در زبان فارسی نیز كموبیش پیچیده است). این همان تمایز میان populus(تودهی انبوه مردم، معادل همگان) و plebs(محرومان، مطرودان، فقرا) است. آنچه لاكلائو «عقل پوپولیستی» مینامد منطق ساختهشدن «مردم» است از خلال تبدیل plebs به populus، از رهگذر تصرف هژمونیك فضای خالی كلیت توسط زنجیرهای از جزئیتهای محذوف یا همان تبدیل مردم به مردم، یا در واقع توضیح اینكه چگونه یك عاملیت سیاسی كه با وجود همارزسازی و پیونددهی مطالبات متكثر همچنان و همیشه كمتر یا كوچكتر از «همگان» است و هرگز با مرزهای تمامیت اجتماعی یكی نمیشود، خود را از سطح جزئی از یك كلبودن به سطح جزئی كه كل است، برمیكشد. و این تنها از خلال پیكار هژمونیك شدنی است. از این حیث، منطق هژمونی با منطق حاكم بر object petit a قابلقیاس است: درست همانطور كه object petit a در مقام یك پاره-ابژه یا ابژهای جزئی- یعنی، در ظاهر، همچون بخشی یا تكهای از یك كل، همچون چیزی درونِ یا عضوِ یك چیز دیگر- در عمل با خود آن كل یا با خود آن چیز یكی میشود و جای آن را میگیرد-و این دقیقاً یعنی كلیت جز به وساطت یكی از اجزایش تصورپذیر نیست- در یك رابطهی هژمونیك نیز امر جزئی تجسم امر كلی را به عهده میگیرد، مثلاً دانشجویان در قالب یك اتصال كوتاه و قاپیدن یك فرصت سیاسی به نام مردم و به جای مردم سخن میگویند یا یك مردم به نمایندهی كل مردم تبدیل میشود. همهی اینها مبتنی بر این حكم است كه كلیت دستنیافتنی است و نمیتواند خود را در تمامیتاش، مستقیماً و بیواسطه، بازنمایی كند. بنابراین همواره میباید پای وساطت نمادین را به میان كشید. با این اوصاف ما از قلمرو عینیت ناب، از قلمرو خودِ چیز یاnoumenon ، خارج میشویم و به قلمرویی پا میگذاریم كه بازنمایی در آن نقشی برسازنده (constitutive)ایفا میكند: وقتی یك جزئیت بازنمایی/نمایندگی یك كلیت را تقبل میكند، آن را بازتاب نمیدهد یا منعكس نمیكند بلكه آن را در خود برمیسازد. بنابراین بازنمایی (هژمونیك)، به دقیقترین معنای كلمه، ابژهی بازنمایی را تحریف (distortion) میكند.
به مردم برگردیم. پس «مردم»ی كه لاكلائو از آن سخن میگوید در واقع در حكم گردهمایی ستمدیدگان و مطرودانی است كه به صحنه آمدهاند و با وجود آنكه تاریخ مجزایی دارند و از هر حیث متفاوت از یكدیگرند، به نقطهای مشترك خیره شدهاند و دادخواهیشان را رو به سوی یك علت/عامل فریاد میزنند. اما این یك از كجا میآید؟ كاملاً پیداست كه چهرهی دشمن نیز مستلزم وحدتیابی است و میباید در قالب یك نام مشخص نمادینه شود و به هیأت یك فیگور معین درآید. و این یعنی منطق دال تهی در این سویهی مرز آنتاگونیستی هم عمل میكند. درست همانطوری كه نام «مردم»، یا در واقع، صورتبندی هژمونیك آن جابهجا میشود، نام «دشمن» نیز بسته به شرایط حادث تاریخی تغییر میكند یا دلالتهای آن، دقیقاً به اتكای اینكه یك دالِ تهی است، دستخوش تحول و تفسیر میشود.
با تفاسیری كه تا اینجا عرضه كردیم باید روشن شده باشد كه «مردم» را میبایست به مثابهی سوژهی جمعی سیاست فهمید، سوژهای كه به شرط شكلگیری پارهای شرایط تاریخی خاص ساخته میشود و با محو این شروط، وامیرود و از هم میگسلد. بنابراین اگر سیاسیشدن جامعه مستلزم مرزی است كه آن را به دو اردوگاه متخاصم تقسیم كند، سیاستزدایی و پایان سیاست نیز چیزی جز فروپاشی این مرز و پاكسازی تفكیك میان «ما» و «آنها» نخواهد بود. مرز درونی موجدِ پوپولیسم به دو طریق ممكن است از میان برد. اوّل، اگر نظام اجرایی و دم و دستگاههای اداری موفق شوند زنجیرهی همارزی را از طریق جذب و ادغام مطالبات جزئی و برآوردهكردن «افتراقی» آنها واسازی كنند. در این حالت زنجیره سست میشود، پیوندهای میان عناصر آن تضعیف میشوند و تمامیت آن از دست میرود. این در واقع همان وضعیت حاكم بر سرمایهداری بوروكراتیك ـ دموكراتیك متأخر است كه در آن سیاست جایش را به مدیریت نیازها و اداره كردن مطالبات داده است. دوم، جابهجایی مرز آنتاگونیستی. بیگمان هیچ مرزی وجود ندارد كه حركت نكند و برای همیشه باقی بماند. هیچ ضرورت، تقدیر یا منطق ماتقدمی اقتضا نمیكند كه «این» مطالبهی خاص فقط در «این» زنجیرهی همارزی وارد شود. نبرد هژمونیكِ در جریان، كه ویژگی نازدودنی فضای سیاسی است، همواره امكان حركت و جابهجایی مطالبات و بازمفصلبندی آنها را گشوده نگه میدارد. كشمكشی همیشگی بر سر ثبت و جذب مطالبات اجتماعی وجود دارد و این باز هم یعنی ادغام یك مطالبه در این یا آن زنجیره ربطی به محتوای انتیك آن ندارد و یكسره وابسته است به نیروی طرفینِ درگیرِ در نبردِ هژمونیك. به عنوان مثال، مطالبهی «بهبود شرایط كار» لزوماً مطالبهای نیست كه از آنِ جناح چپ باشد و توسط آن نمایندگی شود. بارها پیش آمده است كه محافظهكاران یا حتی فاشیستها توانستهاند این مطالبه را در گفتمان خود ادغام كنند. این مطالبات هیچ مكان مقرری ندارند و به اصطلاح سیال و شناورند، حركت میكنند و با توجه به موازنهی تاریخی نیروهای سیاسی توسط این یا آن گفتمان، و حتی شاید همزمان توسط دو گفتمان یا دو جبههی معارض، تصاحب میشوند. لاكلائو برای اشاره به سیالیت این مطالبات و امكان مفصلبندی و بازمفصلبندی آنها در زنجیرهیهای همارزی متفاوت و انتقالپذیری آنها به فضاهای گفتمانی معارض، از دالهای شناور نام میبرد. درواقع سیالیت این مطالبات همان سیالیت مرزهای آنتاگونیستی است. پیشامدگی/ نا-ضرورت (contingency) سیاست دقیقاً از همین ثباتناپذیری و تحرك دالها و سوژهها و مفصلبندیها ناشی میشود و این معنایی ندارد جز واگذاری عاقبت امور به نبرد هژمونیك، و این یعنی منطق مداخله، یعنی گشایش فضایی برای كنش.
۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه
سمینارهای موضوع محور
مقالات سمینار موضوع محور پرسش از «روشنگری چیست؟»
مقالات مربوط به سمینار موضوع محور «پرسش از "روشنگری چیست؟"» که در دورهی آتی آکادمی موازی برگزار خواهد شد، جهت مطالعه و ارجاع مشارکتکنندگان این سمینار گردآوری شده و از طریق پیوندهای زیر در دسترس میباشند:
مقالات مربوط به سمینار موضوع محور «پرسش از "روشنگری چیست؟"» که در دورهی آتی آکادمی موازی برگزار خواهد شد، جهت مطالعه و ارجاع مشارکتکنندگان این سمینار گردآوری شده و از طریق پیوندهای زیر در دسترس میباشند:
اطلاعیه
برنامهی دورهی جدید آکادمی موازی
دورهی آتی آکادمی موازی از تاریخ یکم اسفندماه سال جاری آغاز خواهد شد. مشخصات این دوره به شرح زیر میباشد:
آغاز دوره : یکم اسفندماه
پایان دوره : نوزدهم اسفندماه
گفتارها و مباحث این دوره:
- شنبهها: درسگفتار «شرايط امكان يا امتناع علوم انساني غيرغربي»؛ طرح بحث: دكتر علي مرادي
- يكشنبهها: «سويههاي سياسي ادبيات معاصر» ؛ طرح بحث : ابوذر كريمي
- دوشنبهها: سلسله جلسات نقد كتاب
(نخستین جلسه از این سلسله، متعلق به نقد کتاب «در ستايش پوپوليسم» با حضور مترجمان و ناقدان این کتاب خواهد بود) - سهشنبهها: سمينار موضعمحور «پرسش از "روشنگري چيست؟"»
با ارجاع به مقالهی«در پاسخ به پرسش "روشنگري چيست؟"» امانوئل كانت
و سه تفسير فوكو بر اين مقاله: «روشنگري چيست؟»؛ «هنر گفتن حقيقت»؛ «نقد چيست؟» - کلیهی گفتارها و مباحث این دوره نیز مانند روال پیشین، در نوبت بعدازظهر (ساعت 16 به بعد) برگزار خواهد شد.
- ساعت دقیق برگزاری دورهها در هفتهی آتی اعلام میشود.
- شرح اجمالی درسگفتارها و مباحث به زودی از طریق وبلاگ به اطلاع مشارکتکنندگان رسانده خواهد شد.
- مقالات مورد ارجاع در سمینار موضوعمحور نیز برای مطالعهی مشارکت کنندگان بر روی وبلاگ قرار داده خواهد شد.
- برای کسب اطلاعات و جزئیات بیشتر با آدرس پست الکترونیکی آکادمی موازی تماس حاصل فرمایید:
اشتراک در:
پستها (Atom)