۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

درس گفتار:حقانیت عصر جدید/ مهدي صاحبكار

1- پرسش از حقانیت عصر جدید
1-1 حمله ی بلومنبرگ بر برنهشت‌های سکولاریزاسیون
2- کارکردگرایی گفت و شنودی بلومنبرگ
3- پدیدار شدن دنیانگری و آخرت‌اندیشی در مقام مکان‌های هندسی وضعیت‌سنجی وجودی
3-1 دنیانگری؛ اصطلاحی دوگانه
3-2 گنوسیسم و مسئله ی سرچشمه ی شر
3-3 گنوسیسم جابجا سازس شده و نوافلاطون باوری
4- دنیانگری؛ نشان عصر جدید
4-1 مطلق باوری الهیاتی و ناپدیدی نظم جهان سنتی
4-2 چرخش به دنیا نگری جدید و برآمدن خود-سرافرازی

چهارشنبه‌ها از ساعت 16 در دانشكده‌ي علوم اجتماعي- شروع كلاس‌ها از بيستم آبان ماه

درس گفتار:از نظريه به عمل، يا، نظريه چه كاري انجام مي‌دهد يا نمي‌دهد؟/ حسام سلامت

- ايضاح مفهومي: نظريه به معناي دقيقِ مدرن آن (مثلاً در فلسفه‌ي علم) يا نظريه در معناي گفتار نظري؟ چه نسبتي است ميان معرفت، فلسفه، نظرورزي و لوگوس با نظريه؟
اساساً چرا پرسش از نسبت نظريه و عمل"در زمانه‌ي حاضر و به طور كلي" اهميت دارد؟ -
1- خودانديشي نظريه 2- كوچك‌سازي قلمرو فلسفه يا تقسيم كار و تخصصي‌شدن دانش‌ها و ميدان‌ها 3- فرادستي علم و تكنيك و فرودستي فلسفه 4- پايان روشنفكري
- اساساً چرا پرسش از نسبت نظريه و عمل "براي ما" اهميت دارد؟
1- جامعه پيشاسكولار ما و اثرگذاري تاريخي نظريه‌ها و دانش‌ها بر گفتارهاي ايدئولوژيك دولت
2- خصلت "ترجمه"اي نظريه‌ها و دانش‌هاي نظري و پرسش از ربط يا بي‌ربطي آنها با زيست جهان و پروبلماتيك‌هاي آن
3- بحران دانش‌هاي انساني/ معناي بحران؟
دوم: تبارشناسي تاريخي تنش ميان نظريه و عمل(اول)
Vita activa/ vita contemplativa -
حكمت يا شناخت؟/ فلسفه همچون سبك زندگي يا فيلسوفانه زيستن/ افلاطون و اثرگذاري معرفت بر نفس و نقش آن در تزكيه و والايش روح/ تقسيم‌بندي دانش نزد ارسطو: دانش عملي، پليس و فرونسيس/پراكسيس: اخلاق و سياست/ نقش دوگانه‌ي فلسفه در يونان: معرفت‌بخشي و رستگاري‌آفريني و انحلال يا دست‌كم جدايي آن با ظهور مسيحيت/ ديالكتيك روشنگري: عقلانيت ابزاري و عقلانيت انتقادي: تكنيك، نقد و رهايي/ كانت و راهبري عقل عمليِ خودآيينِ محض: باز هم اخلاق و سياست/ هگل جوان و انقلاب در برابر هگل سالخورده و پرواز جغد مينروا پس از برآمد شب/ ...و ناگهان ماركس: تبديل نظريه به نيروي مادي: نقد ايدئولوژي، اقتصاد سياسي و پراكسيس انقلابي/ لوكاچ و حزب پيشگام لنينيستي به مثابه‌ي تجسم ديالكتيك نظريه و عمل/ هوركهايمر: نظريه سنتي و نظريه انتقادي/ ماركسيسم غربي، غياب پراكسيس و بازگشت به موضع پيشاماركسي/ آلتوسر: علم، ايدئولوژي و فلسفه به مثابه‌ي مبارزه‌ي طبقاتي در قلمرو تئوري
سوم: تبارشناسي تاريخي تنش ميان نظريه و عمل(دوم)
هوسرل: بحران علوم اروپايي و پرسش از معناي علوم براي زندگي/ هايدگر و تفكر در مقام والاترين عمل: نقد برنشتاين بر هايدگر/ گادامر و اهميت فرونسيس نزد وي/ در دفاع از عمل: هانا آرنت و اولويت زندگي عمل‌ورزانه/ اهميت فيلسوفان زبان براي بحث ما: ويتگنشتاين و كاربرد زبان برحسب قواعد بازي‌هاي زباني، آستين و سرل: كنش‌هاي گفتاري و اهميت اجراگري زبان/ ريكور: از متن به عمل/ نوپراگماتيسم: رورتي و بي‌خاصيتي نظريه براي حوزه عمومي، برنشتاين و دفاع از پراكسيس/ فوكو و عمل‌ِ نقد: آزادشدگي از آنچه هستيم و تخيل آنچه مي‌توانيم باشيم/ هابرماس و علايق برسازنده‌ي شناخت: دانش‌هاي رهايي‌بخش/ چپ نو و پراكسيس انقلابي: بديو و ژيژك
چهارم: در دفاع از عملِ نظريه بر زندگي فردي و اجتماعي
زيستن با نظريه/ نظريه هچون ابزار/روش: كاربرد نظريه و انضمامي‌شدن آن/ تروماي نظريه: گشايش افق‌ها و توليد پروبلماتيك‌ها/ دفاع از نظريه‌‌هايي با علايق عملي و روي‌آورندگي به پروبلماتيك‌هاي زيست‌جهان يا توليد آنها: ميل نظريه به بيرون/ نظريه و برهم‌زدن توزيع امر محسوس/ حوزه‌ي عمومي، توزيع اجتماعي نظريه و ساخته‌شدن سوبژكتيويته‌ي جمعي: گره‌خوردن ذهن‌ها و بدن ها/ پيكار در قلمرو نظري به مثابه‌ي ادامه‌ي پيكار در قلمرو نيروهاي سياسي- اجتماعي: اجراگري نقدِ اكنونيت

سه‌شنبه‌ها ساعت 16 در دانشكده‌ي علوم اجتماعي- شروع كلاس‌ها از نوزدهم آبان ماه

درس گفتار:چرا فلسفه؟/ مهدي پارسا

1- چه وقت فلسفه به خود مي انديشد؟ آيا پرسش از فلسفه خود فلسفه است؟
2- مدرنيسم در فلسفه و بيرون از آن
3- فلسفه در مرزها يا خاستگاهها؟
4- فلسفه، نوشتن، خواندن

شنبه‌ها از ساعت 16 در دانشكده‌ي علوم اجتماعي- شروع كلاس‌ها از شانزدهم آبان ماه

درس گفتار: هنر موازی - پیش درآمدی بر هنر و سیاست/ بابك سليمي‌زاده

جلسه ی اول
کلید واژه : توضیحی شخصی از ایده ی آکادمی موازی و در پرتو آن، اشاره ای به نظریه ی هنر موازی. هنر و سیاست. 2- رمانتی سیسم آلمانی، ذهنیت، عینیت، شعر حماسی، شعر غنایی، شعر دراماتیک

جلسه ی دوم : تکرار برشت؟

کلید واژه : لوکاچ یا برشت؟ کاستی های لوکاچ. برشت، تئاتر حماسی (اپیک)، هگل، شعر دراماتیک، بنیامین و بازتولید مکانیکی اثر هنری و پیامدهای آن، هنر و سیاست. نگاهی دوباره به این موضوع

جلسه ی سوم : هنر و کار

کلید واژه: هنرمند و کارگر، هنر و کار، اثر هنری و کالا، ارزش مصرف اثر هنری، فعالیت، فراغت، موقعیت، کمون

جلسه ی چهارم: سوبژکتیویته ی جمعی در هنر

کلید واژه: نبوغ یا آگاهی؟ هنر فردی، هنر جمعی، نبوغ نزد رمانتی سیسم آلمانی، نقدی بر بازتولید مکانیکی بنیامین. آگوستو بوال و تئاتر مردم ستمدیده، هنر و «مردم»، تسخیر موقعیت های نمایشی.


يكشنبه‌ها از ساعت 16 در دانشكده‌ي علوم اجتماعي – شروع كلاس‌ها از هفدهم آبان ماه

یادداشت

آکادمی به مثابه محصولی اجتماعی
ايمان واقفی

1- فضا (space) تولیدی اجتماعی است و نه ماهیتی از پیش تعین شده و قائم بالذات. برای درک بهتر این موضوع لازم است فهم مسلط از فضا را فرو گذاریم. فهمی که ما را پرتاب شده درون ساختارهای صلب و مستحکم می¬پندارد و لاجرم نقش فعالانه سوژه را نادیده می¬انگارد. فضاهای اجتماعی نوعی اعمال قدرت میان عاملان (Agents) است. عاملانی که هر کدام صاحب نوع و میزانی از سرمایه¬اند(سرمایه اقتصادی، فرهنگی، نمادین و نظامی ) و قدرت خود را از خلال این سرمایه¬ها اعمال می¬کنند. تجلی این اعمال قدرت در تولید "معنا" و "مناسبات اجتماعی" است که در نهایت توسط رسم، قانون و هنجار مادیت پیدا می¬کند، بگونه¬ای که کردارهای کنشگران "کدگذاری" می¬شود. اینچنین است که بعضی از کدهای رفتاری "مثبت" و "موجه" تلقی می-شوند و برخی دیگر "منفی" و "ناموجه". به همین منوال فضاهای اجتماعی از سوی سرمایه¬داران (به معنای بوردیویی¬اش)، استعمار می¬گردد و زیست¬جهان¬های دیگر در تلاش برای تولید معناها و روابطی دیگر، سرکوب می¬گردند.
2- آنچه وجهی تراژیک به داستان تولید فضا می¬بخشد، ته¬نشین شدن و رسوب این مناسبات و معناهاست. "نگاه طبیعی" داشتن به واقعیت اجتماعی و اغفال از شکنندگی آن منتج به بازتولید آنچه تا پیش از این در فضا جاری بوده، می¬شود. رسوب مناسبات و ته¬نشین شدن روابط اجتماعی به دو صورت انجام می¬پذیرد:
الف) در فضاهای اجتماعی: در بعد جغرافیایی فضا، ساختمان ها و بناهایی وجود دارد که هر کدام قوانین خاص خود را دارد. درب بیمارستان، گیت فرودگاه، میله های زندان و حراست ورودی دانشگاه، هر کدام نماد و نشانه¬ای است که خبر از آغاز فضایی جدید با قوانین مختص به خود می¬دهد. این قوانین هر کدام به منظور تنظیم گونه ای خاص از کردار طرح¬ریزی شده است.
ب) در بدن افراد : قوانین و رسوم اعمال شده خود را در بدن¬های ما تجسم می¬بخشند. ما در مواجهه با فضاهای مختلف ژست¬ها و لحن¬های متفاوتی را انتخاب می¬کنیم. به همین شکل است که قدرت اعمال شده در فضا را به بدن خود گره می¬زنیم و بدان مادیت می¬بخشیم.
از این رو، روابط و مناسبات تولید شده توسط سرمایه¬داران (به معنای بوردیویی سرمایه) به صورت کردارهای عادت¬وار در ما رسوب و به شکل "کدهایی" بازتولید می¬گردد.از همین روست که ما "به-سادگی" می¬دانیم که در هر فضای اجتماعی چه رفتاری از خود نشان دهیم.
3- بوردیو دولت را دارنده متاسرمایه (Meta Capital) می¬داند. یعنی دارنده انحصاری بعضی از اشکال سرمایه (به خصوص حق اعمال نیروی فیزیکی و خشونت). دولت از طریق موسسات تابعه خود (وزارت¬خانه¬ها، دانشگاه¬ها و ...) درصدد نرمالیزه کردن و کدگذاری کردارهاست. او این کار را با مشخص کردن مشروعیت بعضی کردارها و عدم مشروعیت برخی دیگر انجام می-دهد.
از سویی دیگر دارنده مناسرمایه از طریق اتمیزه کردن کنشگران و مقابله با ایجاد پیوندهای اجتماعی میان آنان سعی در کاهش سرمایه عاملان(Agents) دیگر دارد. چراکه شکل¬گیری شبکه اجتماعی دستکم به معنای افزایش سرمایه اجتماعی است و این بالقوه می¬تواند بدیلی برای محصول اجتماعی (فضا) تولید شده توسط دولت باشد. بنابراین معناها و روابط اجتماعی دیگرگون که توسط کنشگران اتمیزه شده تولید خواهند شد، ره به جایی نمی¬برند. چراکه آنان در فضاهای اجتماعی خود، سرمایه اندکی در اختیار دارند و لاجرم مغلوب همیشگی آن قدرت برتراند.
4- تولید فضای اجتماعی اما وجهی دیگر نیز دارد. وجهی که سراسر متضاد با رویه تراژیک آن است و آن "خلاقیت سوژه" است. سوژه بازاندیش (Reflective) است. اگر همچون رفتارگرایان به تمایز میان رفتار (Behavior) و کنش (Action) قائل باشیم، این آگاهی سوژه است که به او قدرت انجام کنش را می¬دهد. بر همین اساس است که ما می¬توانیم از کدهای رفتاری "رمزگشایی" کنیم و به خلق کنش¬هایی جدید با معناهای تازه نائل آییم. همین رویه خلاق تولید فضاست که امکان زیست در "حاشیه¬ها" را به سوژه می¬دهد. به عبارت دیگر در فرایند تولید فضا، ما مواجه با یک "فضای تام" نیستیم (وام گرفته شده از مفهوم نهاد تام (Total Institution) گافمن، که بر نهادهایی اشاره دارد که در آن کنترل فضا کاملا در دست صاحبان آن است و عملا امکان خلاقیت سوژه امری ممتنع می¬نماید.). آگاهی از این امر ما را برآن می-دارد تا فضا را عرصه امکان بدانیم و نه قلمرویی محتوم. این همان کلیدی است که سالیان دراز استعمارگران فضای اجتماعی سعی در پنهان کردنش داشتند. تلاش برای نشان دادن معنا و مناسبات اجتماعی "رسمی"، به عنوان تنها معنا و مناسبات اجتماعی پذیرفته شده از سوی "مردم" نیز در همین راستاست. به همین جهت کنشگرانی که دست به خلق معنا و روابط اجتماعی دیگر می¬زنند، از سوی سرمایه¬داران و استعمارگران فضاهای اجتماعی، متجاوز و متخطی خطاب می-شوند. جرم آنان همه این است که سعی در برساختن فضای اجتماعی خود را دارند. در این جاست که تولیدی به غیر از تولید رسمی مغضوب شناخته می¬شود و مستوجب کیفر
5- آکادمی به مثابه یک فضای اجتماعی، خود عرصه مبارزه میان قدرتمندان و سرمایه¬داران از یکسو، و سوژه های خلاق از سویی دیگر است: رویارویی "متن" و "حاشیه". تقابل "استعمارگران" و "استعمارزدایان".
آکادمی امروزین فرزند قبض و بسط تاریخی همین رودررویی هاست. گویی از پس نبرد تاریخی تولید آکادمی، آنچه امروز پیش¬روی ماست، انقباض فزاینده¬ی آکادمی است که نه از آن دانش برون می¬آید و نه دانشجو. امروز دارنده متاسرمایه چنان آکادمی را قبضه کرده که بسط آن نیازمند به هم پیوستن سوژه های اتمیزه شده و خلاقیت مطرودان است. هم آنان که با مکانیزمهای طرد از مرکز به حاشیه رانده شده اند. هم آنان که صدایشان جز خودشان گوشی نیست. هم آنان که با استهزاء گرفتن ستاره از ادامه تحصیل در آکادمی رسمی محروم گشتند و هم آنان که با بدعت محرومیت از خوابگاه سر نابارور کردنشان است.
6- "آکادمی موازی" بدیل آکادمی رسمی است. حاشیه¬ای است که اگرچه پای در آکادمی رسمی دارد، اما اندیشه بدیل بودن در سر می¬پروراند. آکادمی موازی فضایی عمومی¬ای است برای مطرودان و محذوفان که آنچه در آکادمی رسمی حق به زبان آورده شدن ندارد، در آن بیان شود. آکادمی موازی عرصه¬ای است که در آن سرمایه های درون باش فضای اجتماعی علم (دانش) به عاملان قدرت می¬بخشد و نه چون آکادمی رسمی سرمایه برون باش (نیروی فیزیکی و رانت¬های سازمانی).

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

یادداشت

آکادمی ما، آکادمی آنها- در دفاع از ایده ی رمانتیک آکادمی
مهدی صاحبکار

چه بسا حرکت پیش روی ما چیزی شبیه به همان کاری باشد که دوهزار و پانصد سال پیش سوفیست ها می کوشیدند در برابر سقراط انجام دهند. سقراط و شاگرد-سخنگوی وی افلاطون و سپس تر ارسطو در تلاشی همه جانبه و به معنایی یک جانبه – دست کم در سرکوب صدای دیگر تر سوفیست ها – کوشیدند از آنچه حقیقت حقیقت می نامیدند دفاع جانانه ای کنند و به این ترتیب زیر نام نظم اجتماعی آریستوکراتیک نه از خودها را بی نظم بنامند. مفهوم آرته را که به نارسایی فضیلت ترجمه شده و کیفیتی است که هر انسانی را در میان دیگران صاحب اقتدار می کند به نام آریستوکرات ها سکه زدند و جادوی کاریزمایی آن را به طبقه ی مخصوص خودشان هم پیوند دانستند.
اما این میان، سوفیست ها بودند که چون خرمگسانی مدعی شدند با افسون کلمه می توانند هر کسی را به اندوخته ی آرته مسلح کنند. حتی شاید بتوانند ستودگی و نیز جادوی کاریزما را به هر کسی، به هر شهروندی ببخشند.
رساله ی گرگیاس افلاطون و آنچه در دهان سقراط گذاشته در جدال با گرگیاس و نیز تراژدی پردازان – حتی آریستوفانس ِ مورد لطف وی – رسوایی شگفتی است که پس از سده ها هنوز چونان لکه ی ننگی بر دامن دیالکتیک سقراطی ظلمت افکنی می کند. اینجا یکی از لحظاتی است که نیچه در تولد تراژدی می کوشد نابهنگام (Untimely) از هنر تراژیک و کلی تر سخن تراژیک در برابر هرزه گویی های گاو گند چاله دماغانه ی هنر آپولونی اعاده ی حیثیت کند. چه شگفت که در تولد تراژدی نیچه به واقع از تولد صدای آکادمی که به مرگ امر تراژیک می انجامد افسوس می دهد.
سوفیست ها با آن سرشت کاملاٌ نیهیلیستی شان به رژیم های آکادمیک اصلاح نژاد شده ی افلاطون معترض شدند. آکادمی، امروز نیز همچون دیروز ِ افلاطونی به اصلاح نژاد مشغول است. آکادمی ها امروز با ارثیه پدری که از افلاطون به چنگ آورده اند همچون آریستوکرات ها خود را سخن گوی همه می دانند؛ هر چند که از زبان همگان سود نمی جویند.
در آکادمی ها پرفسورها و دکترها قهرمانان بلامنازع توده ی دانشجویی هستند. به ویژه باید به یاد داشت که عنوان پرفسور در قرون وسطی کم کم همانند تمایز میان حوزه ی عمومی و حوزه ی خصوصی به حاشیه رانده و محو شد و در عوض این عنوان و عنوان دکتر دیگر نه بر حسب رفاه عمومی که آرمان سوفیست ها بود بلکه بر حسب Donum dei، هدایای الهی، تصور می شد. دکترها و پرفسورهای آکادمی های قرون وسطی نه برای ایده ی نیک مردمان که برای هاله ی نور مقدس ااقتداری شرعی سخن می گفتند. آنان نشسته بر Cathedra، کرسی ومسند، بر همگان دیگر به داوری می نشستند و در مقام ذهنیتی Jurdico-Ecclesiastical، حقوقی-کلیسایی، جامعه و مرزهای آن را کرانمند می کردند. اما در درون آکادمی این فیخته و در پهنه ای وسیع تر رومانتیک ها بودند که گویی روح فراموش شده ی سوفیست ها را احضار کردند. فیخته برای نخستین بار از روی جزوه ها و متن های از پیش مقدر شده ی باب مزاج آکادمیسین ها برای دانشجویانش تدریس نکرد.
این حمله حتی از طرف کانت هم اتفاق افتاد. وی در ستیز دانشکده ها از دو گونه ی آکادمی نام می برد. یکی Beamter که اساتید آن خدمت کاران دولت هستند. دیگری Gelehrter که پژوهندگان آزاد در آن مشغول هستند. نخستین آنها همان آکادمی های سطح بالا هستند که در آن زمانه حقوق،طب و الهیات بودند و اساتید آنها به گفته ی کانت هرگز توان گام نهادن به روشنگری را – در همان معنایی که مدتها پیش کانت از آن دفاع کرده بود – ندارند. زیرا به اندازه ی کافی از استقلال بهره مند نیستند. از دیدگاه وی فقط در آکادمی گونه ی دوم بود که امکان برکشیدن مفهوم روشنگری در همان معنای مورد نظر وی وجود داشت. او در این تفکیک و تقسیم قلمروهای آکادمیک به تقسیم کار آدام اسمیت بسیار وامدار بود.
در آکادمی نوع دوم بود که به آرمان Bildung durch wessenschaft یا تعلیم از راه سیستم دانش، امکان وفاداری وجود داشت. Bildung در آلمانی و Education در انگلیسی دلالت بر فقط دانش و علم آموزی ندارند، بلکه به گونه ای دلالت بر یک روحیه ی پایدیایی در واژه ی یونانی دارند. این پایدیا همان طریقی است که روسو می کوشید در امیل به دست دهد. حتی گوته در کارآموزی ویلهلم زبردست تلاش می کرد قهرمانش ویلهلم را به کمک مفهوم تجربه ی یاریبهر دانش به سعادت برساند. کانت آشکارا از ایده ای از تعلیم و تربیت دفاع می کند که تمام استعدادهای طبیعی بشر را شکوفا کند.
تمامی این گفته ها چیزی جز اشاره به ایده ی جدیدی از مفهوم آکادمی که آن را ایده ی رمانتیک آکادمی می نامم نیست. وقتی از ایده سخن می گویم سرراست بر گفته ی کانت که ایده چیزی نیست جز مفهومی از کمال که هرگز در تجربه یافت نمی شود تأکید دارم.
این رویکرد رومانتیک به آکادمی به شدت به زیبایی شناسی،نظریه اجتماعی و فلسفه هم بسته است. هدف از این آموزش آکادمیک گسترش و ترویج تمام این رشته ها در فرد است. این هم میسر نمی شود مگر از طریق مطالعه ی طبیعت، ریاضیات، زبان شناسی، تاریخ، ادبیات و فلسفه.
این آکادمی پناهی برای بی پناهان وخانه ای برای بی خانمان هاست.همانند دانشگاه برلین در اوایل قرن نوزدهم اینجا هم جایگاهی Frei aber enisma، آزاد ولی تنها، است. در همان حال تلاشی است برای پیوند دوباره ی وضعیت پارادوکسیکالی که شیلر برای ما به ارث نهاده است؛ پیوند میان سیاست و زیبایی شناسی. در این پیوند، مفهوم بازی نزد شیلر به آن چیزی که نیچه طرد فضای جدیت می نامید هم بسته است. البته باید دقت کرد که بازی شیلری با بازیگوشی رورتی تفاوت اساسی دارد. شیلر بر خلاف رورتی از هم پیوندی میان پهنه ی زیبایی شناسی فردی با حوزه ی عمومی سیاسی سخن می گوید و در همین پیوند نامتعارف است که به نظر می رسد دچار پارادوکس می گردد. در مطلبی دیگر خواهم کوشید نشان دهم چگونه ایده ی رمانتیک این آکادمی ِ موازی، تلاشی برای گذشتن از سد این پارادوکس و ایجاد هم پیوندی میان تعین ناپذیری سوبژکتیو درون با تعین پذیری حوزه ی عمومی سیاسی برون خواهد بود.