۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

یادداشت

آکادمی ما، آکادمی آنها- در دفاع از ایده ی رمانتیک آکادمی
مهدی صاحبکار

چه بسا حرکت پیش روی ما چیزی شبیه به همان کاری باشد که دوهزار و پانصد سال پیش سوفیست ها می کوشیدند در برابر سقراط انجام دهند. سقراط و شاگرد-سخنگوی وی افلاطون و سپس تر ارسطو در تلاشی همه جانبه و به معنایی یک جانبه – دست کم در سرکوب صدای دیگر تر سوفیست ها – کوشیدند از آنچه حقیقت حقیقت می نامیدند دفاع جانانه ای کنند و به این ترتیب زیر نام نظم اجتماعی آریستوکراتیک نه از خودها را بی نظم بنامند. مفهوم آرته را که به نارسایی فضیلت ترجمه شده و کیفیتی است که هر انسانی را در میان دیگران صاحب اقتدار می کند به نام آریستوکرات ها سکه زدند و جادوی کاریزمایی آن را به طبقه ی مخصوص خودشان هم پیوند دانستند.
اما این میان، سوفیست ها بودند که چون خرمگسانی مدعی شدند با افسون کلمه می توانند هر کسی را به اندوخته ی آرته مسلح کنند. حتی شاید بتوانند ستودگی و نیز جادوی کاریزما را به هر کسی، به هر شهروندی ببخشند.
رساله ی گرگیاس افلاطون و آنچه در دهان سقراط گذاشته در جدال با گرگیاس و نیز تراژدی پردازان – حتی آریستوفانس ِ مورد لطف وی – رسوایی شگفتی است که پس از سده ها هنوز چونان لکه ی ننگی بر دامن دیالکتیک سقراطی ظلمت افکنی می کند. اینجا یکی از لحظاتی است که نیچه در تولد تراژدی می کوشد نابهنگام (Untimely) از هنر تراژیک و کلی تر سخن تراژیک در برابر هرزه گویی های گاو گند چاله دماغانه ی هنر آپولونی اعاده ی حیثیت کند. چه شگفت که در تولد تراژدی نیچه به واقع از تولد صدای آکادمی که به مرگ امر تراژیک می انجامد افسوس می دهد.
سوفیست ها با آن سرشت کاملاٌ نیهیلیستی شان به رژیم های آکادمیک اصلاح نژاد شده ی افلاطون معترض شدند. آکادمی، امروز نیز همچون دیروز ِ افلاطونی به اصلاح نژاد مشغول است. آکادمی ها امروز با ارثیه پدری که از افلاطون به چنگ آورده اند همچون آریستوکرات ها خود را سخن گوی همه می دانند؛ هر چند که از زبان همگان سود نمی جویند.
در آکادمی ها پرفسورها و دکترها قهرمانان بلامنازع توده ی دانشجویی هستند. به ویژه باید به یاد داشت که عنوان پرفسور در قرون وسطی کم کم همانند تمایز میان حوزه ی عمومی و حوزه ی خصوصی به حاشیه رانده و محو شد و در عوض این عنوان و عنوان دکتر دیگر نه بر حسب رفاه عمومی که آرمان سوفیست ها بود بلکه بر حسب Donum dei، هدایای الهی، تصور می شد. دکترها و پرفسورهای آکادمی های قرون وسطی نه برای ایده ی نیک مردمان که برای هاله ی نور مقدس ااقتداری شرعی سخن می گفتند. آنان نشسته بر Cathedra، کرسی ومسند، بر همگان دیگر به داوری می نشستند و در مقام ذهنیتی Jurdico-Ecclesiastical، حقوقی-کلیسایی، جامعه و مرزهای آن را کرانمند می کردند. اما در درون آکادمی این فیخته و در پهنه ای وسیع تر رومانتیک ها بودند که گویی روح فراموش شده ی سوفیست ها را احضار کردند. فیخته برای نخستین بار از روی جزوه ها و متن های از پیش مقدر شده ی باب مزاج آکادمیسین ها برای دانشجویانش تدریس نکرد.
این حمله حتی از طرف کانت هم اتفاق افتاد. وی در ستیز دانشکده ها از دو گونه ی آکادمی نام می برد. یکی Beamter که اساتید آن خدمت کاران دولت هستند. دیگری Gelehrter که پژوهندگان آزاد در آن مشغول هستند. نخستین آنها همان آکادمی های سطح بالا هستند که در آن زمانه حقوق،طب و الهیات بودند و اساتید آنها به گفته ی کانت هرگز توان گام نهادن به روشنگری را – در همان معنایی که مدتها پیش کانت از آن دفاع کرده بود – ندارند. زیرا به اندازه ی کافی از استقلال بهره مند نیستند. از دیدگاه وی فقط در آکادمی گونه ی دوم بود که امکان برکشیدن مفهوم روشنگری در همان معنای مورد نظر وی وجود داشت. او در این تفکیک و تقسیم قلمروهای آکادمیک به تقسیم کار آدام اسمیت بسیار وامدار بود.
در آکادمی نوع دوم بود که به آرمان Bildung durch wessenschaft یا تعلیم از راه سیستم دانش، امکان وفاداری وجود داشت. Bildung در آلمانی و Education در انگلیسی دلالت بر فقط دانش و علم آموزی ندارند، بلکه به گونه ای دلالت بر یک روحیه ی پایدیایی در واژه ی یونانی دارند. این پایدیا همان طریقی است که روسو می کوشید در امیل به دست دهد. حتی گوته در کارآموزی ویلهلم زبردست تلاش می کرد قهرمانش ویلهلم را به کمک مفهوم تجربه ی یاریبهر دانش به سعادت برساند. کانت آشکارا از ایده ای از تعلیم و تربیت دفاع می کند که تمام استعدادهای طبیعی بشر را شکوفا کند.
تمامی این گفته ها چیزی جز اشاره به ایده ی جدیدی از مفهوم آکادمی که آن را ایده ی رمانتیک آکادمی می نامم نیست. وقتی از ایده سخن می گویم سرراست بر گفته ی کانت که ایده چیزی نیست جز مفهومی از کمال که هرگز در تجربه یافت نمی شود تأکید دارم.
این رویکرد رومانتیک به آکادمی به شدت به زیبایی شناسی،نظریه اجتماعی و فلسفه هم بسته است. هدف از این آموزش آکادمیک گسترش و ترویج تمام این رشته ها در فرد است. این هم میسر نمی شود مگر از طریق مطالعه ی طبیعت، ریاضیات، زبان شناسی، تاریخ، ادبیات و فلسفه.
این آکادمی پناهی برای بی پناهان وخانه ای برای بی خانمان هاست.همانند دانشگاه برلین در اوایل قرن نوزدهم اینجا هم جایگاهی Frei aber enisma، آزاد ولی تنها، است. در همان حال تلاشی است برای پیوند دوباره ی وضعیت پارادوکسیکالی که شیلر برای ما به ارث نهاده است؛ پیوند میان سیاست و زیبایی شناسی. در این پیوند، مفهوم بازی نزد شیلر به آن چیزی که نیچه طرد فضای جدیت می نامید هم بسته است. البته باید دقت کرد که بازی شیلری با بازیگوشی رورتی تفاوت اساسی دارد. شیلر بر خلاف رورتی از هم پیوندی میان پهنه ی زیبایی شناسی فردی با حوزه ی عمومی سیاسی سخن می گوید و در همین پیوند نامتعارف است که به نظر می رسد دچار پارادوکس می گردد. در مطلبی دیگر خواهم کوشید نشان دهم چگونه ایده ی رمانتیک این آکادمی ِ موازی، تلاشی برای گذشتن از سد این پارادوکس و ایجاد هم پیوندی میان تعین ناپذیری سوبژکتیو درون با تعین پذیری حوزه ی عمومی سیاسی برون خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر